کد مطلب:231460 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:330

در شهادت امام رضا
عبدالسلام بن صالح ابوالصلت هروی گوید: به مأمون اطلاع دادند كه ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیهماالسلام مجالس علمی تشكیل می دهد و با علماء و دانشمندان و متكلمین مناظره و مباحثه می كند، و مردم شیفته مقام علم و فضل آن حضرت می گردند.

مأمون به محمد بن عمرو طوسی كه یكی از رجال دستگاهش بود فرمان داد تا مردم را از اطراف آن جناب پراكنده كند.

مأمون از این هم تجاوز كرد و حضرت رضا علیه السلام را نزد خود طلبید، هنگامی كه چشمش به آن حضرت افتاد او را سبك شمرد و بی اعتنائی نشان داد.

امام رضا علیه السلام با حالت غضب و ناراحتی از نزد مأمون بیرون شد در حالتی كه چیزی زیر لب زمزمه می كرد و می گفت: به حق مصطفی و مرتضی و سیده زنان و با حول و قوه ی پروردگار با دعای خود سگهای این منطقه را از اطراف او دور می كنم، و او را در میان خاص و عام رسوا می كنم.

بعد از این حضرت رضا علیه السلام به منزل خود مراجعت كرد، و آب وضوء



[ صفحه 190]



خواست، بعد از اینكه وضوء گرفت دو ركعت نماز به جای آورد و در ركعت دوم در قنوت گفت.

«اللهم یا ذاالقدرة الجامعة، و الرحمة الواسعة، و المنن المتتابعة، و الآلاء المتوالیة، و الایادی الجمیلة، و المواهب الجزیلة.

یا من لا یوصف بتمثیل، و لا یمثل بنظیر، و لا یغلب بظهیر.

یا من خلق فرزق، و الهم فأنطق، و ابتدع فشرع، و عاد فارتفع، و قدر فأحسن و صور فأتقن و احتج فأبلغ، و أنعم فأسبغ، و أعطی فأجزل.

یا من سما فی العز ففات خواطف الابصار، و دنی فی اللطف فجاز هواجس الافكار.

یا من تفرد بالملك فلاند له فی ملكوت سلطانه، و توحد بالكبریاء فلا ضد له فی جبروت شأنه.

یا من حارث فی كبریاء هیبته دقائق لطائف الاوهام، و حسرت دون ادراك عظمته خطائف أبصار الانام یا عالم خطرات قلوب العارفین، و شاهد لحظات أبصار الناظرین.

یا من عنت الوجوه لهیبته، و خضعت الرقاب لجلالته، و وجلت القلوب من خیفته، و ارتعدت الفرائض من فرقه، یا بدی ء، یا بدیع، یا قوی یا منیع.

صل علی من شرفت الصلواة بالصلواة علیه، و انتقم لی ممن ظلمنی، و استخف بی، و طرد الشیعة عن بابی، و أذقه مرارة الذل و الهوان، كما أذاقنیها، و اجعله طرید الارجاس، و شرید الانجاس».

ابوالصلت گوید: هنوز دعای مولا و سرورم تمام نشده بود، كه تكانی در مرو پدید آمد، و شهر به خود لرزید، و فریاد شیون و غوغا و داد و فریاد بلند شد و



[ صفحه 191]



مردم از این سو و آن سو برآمدند.

من از جای خود حركت نكردم، در این هنگام علی بن موسی علیهماالسلام آمدند و فرمودند: ای اباصلت خود را به پشت بام برسانید، هنگامی كه پشت بام رسیدی زنی بدكار لاغراندام و بدهیكل را مشاهده می كنی.

این زن بدكاران را به هیجان می آورد، و جامه های چركین می پوشد، مردم این شهر او را «سمانه» می نامند، این زن بدزبان و كودن است، این زن به جای نیزه یك چوب نی در دست گرفته و یك پارچه قرمزرنگی هم به جای پرچم بر آن آویخته است، این زن لشكریان شرور و پست را بسوی قصر مأمون هدایت می كند و در نظر دارد مأمون و رجال كشورش را مورد حمله قرار دهد.

ابوالصلت گوید: من مردم را در حالی كه با عصا مضروب شده و سرهائی كه با سنگ شكسته گردیده بود مشاهده كردم.

مأمون را دیدم در حالی كه زره پوشیده از قصر شاه جهان برآمده بود، و می خواست فرار كند.

در این هنگام دیدم یك شاگرد حجام آجر بزرگی را از پشت یكی از بام ها بر فرق مأمون كوبید، خود از سر مأمون افتاد و پوست سرش مجروح شد و از هم شكافته گردید.

یكی از كسانی كه مأمون را شناخته بود به شاگرد حجام گفت: این امیرالمؤمنین است.

سمانه گفت: ای بی مادر سخن نگو، امروز روز فخرفروشی و اختلاف طبقاتی نیست، اگر این شخص امیرالمؤمنین بود مردان بدكار را بر دامن دوشیزگان مسلط نمی كرد، در این روز در اثر انقلاب مردم مأمون سركوب شد و لشكریان و



[ صفحه 192]



طرفدارانش با خفت و خواری رانده شدند.

محمد بن سنان گوید: در خراسان خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم، مأمون او را دست راست خود می نشانید.

مأمون معمولا روزهای دوشنبه و پنجشنبه جلوس می كرد.

یكی از روزها به مأمون گزارش دادند كه مردی از صوفیه سرقت كرده است مأمون دستور داد او را احضار كردند، هنگامی كه چشمش به او افتاد، دید لباس درشت پوشیده و در پیشانیش اثر سجود هست.

مأمون گفت: با این آثار زیبا كه در ظاهر داری بدعملی را مرتكب شده ای تو را به سرقت متهم كرده اند در حالی كه دارای چهره ای زیبا و رخساری آراسته هستی و اثر عبادت در پیشانی تو هویدا است.

آن مرد صوفی گفت: من از روی اضطرار مرتكب سرقت شده ام، و با اختیار این عمل را انجام نداده ام.

ای مأمون تو حق ما را از خمس و غنائم غصب كرده ای و ما ناگزیر هستیم برای امرار معاش دست به سرقت بزنیم.

مأمون گفت: تو از كجا در خمس و غنائم حق داری؟

مرد صوفی گفت: خداوند متعال خمس را بر شش بخش تقسیم كرده و فرموده: «و اعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسة و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساكین و ابن السبیل ان كنتم آمنتم بالله و ما أنزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان» و غنائم را به شش بخش تقسیم كرد و فرمود:

«ما أفاء الله علی رسوله من أهل القری فلله و للرسول و لذی القربی و الیتمی و المساكین و ابن السبیل كیلا یكون دولة بین الاغنیاء منكم».

مرد صوفی گفت: تو مرا از حق خود محروم كردی، من مردی ابن السبیل



[ صفحه 193]



هستم، و از منزل و خاندان خود دور مانده ام و به جائی دسترسی ندارم و خود نیز از حافظان قرآن مجید می باشم.

مأمون گفت: یكی از حدود خداوند را تعطیل كنم، و به این سخنان بیهوده ات گوش فرادهم، تو دزدی كرده ای و حكم سارق باید درباره ی تو اجرا شود.

صوفی گفت: ابتداء دست خود را قطع كن سپس حدود خداوند را درباره ی دیگران اجراء نما.

در این هنگام مأمون متوجه حضرت رضا علیه السلام شد و گفت: این مرد چه می گوید؟

حضرت فرمود: این مرد خود مقر است كه دزدی كرده است.

مأمون در غضب شد و به صوفی گفت: به خداوند سوگند دست تو را قطع خواهم كرد.

وی گفت: دست مرا قطع می كنی در صورتی كه تو بنده من هستی!

مأمون گفت: وای بر تو من از كجا بنده ی تو شدم؟

گفت: برای اینكه مادرت را از مال مسلمانان خریده اند، و تو بنده همه مسلمانان در شرق و غرب عالم هستی، و آنها باید تو را آزاد كنند، من هنوز تو را آزاد نكرده ام، تو خمس را خورده ای و فرزندان حضرت رسول صلی الله علیه و آله را از آن محروم كرده ای، و حقوق من و امثالم را پامال نموده ای.

دیگر اینكه خبیث نمی تواند خبیث را پاك كند، بلكه باید مردی پاك خبیث را پاك سازد، كسی كه در گردنش حدود خداوند باشد نمی تواند درباره ی دیگران حدود جاری كند، او باید نخست از خود شروع نماید.

ای مأمون آیا نشنیده ای كه خداوند متعال فرموده: «أتأمرون الناس بالبر و تنسون أنفسكم، و أنتم تتلون الكتاب أفلا تعقلون».



[ صفحه 194]



در این هنگام مأمون متوجه حضرت رضا علیه السلام شد و گفت: درباره ی این مرد چه نظری داری؟

حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند متعال به پیغمبرش محمد صلی الله علیه و آله فرمود: «قل فلله الحجة البالغة» و این حجت به جاهل به خاطر جهلش نرسیده همانطور كه عالم بوسیله علمش از آن اطلاع دارد.

دنیا و آخرت به حجت و برهان برپای هستند، و این مرد حجت خود را بر تو تمام كرد.

مأمون پس از شنیدن این سخن دستور داد مرد صوفی را آزاد كردند، و خود از مردم دوری كرد و در خانه خود را بروی مردم بست، و همواره درباره ی حضرت رضا علیه السلام مشغول مطالعه بود تا سرانجام به وسیله سم آن جناب را مسموم كرد، و فضل بن سهل را با گروهی از شیعیان كشت.

ریان بن شبیب دائی معتصم گوید: مأمون هنگامی كه تصمیم گرفت برای خود به عنوان خلافت و برای علی بن موسی الرضا به عنوان ولایت عهدی و جهت فضل ابن سهل به عنوان وزارت بیعت بگیرد، فرمان داد سه كرسی مخصوص برای آنها نصب كنند.

هنگامی كه آن سه نفر بر كرسیها قرار گرفتند، دستور داد مردم وارد شوند، و بیعت كنند. مردم وارد شدند و دست راست خود را در دست راست آن سه نفر می گذاشتند و بیعت می كردند.

جریان بیعت از این قرار بود كه بیعت كننده دست راست خود را از ابهام گرفته تا انگشت كوچك در دست آنها می گذاشت، و به این طریق بیعت می كرد و از در خارج می گردید.

در آخر مجلس جوانی از انصار وارد شد و دست راست خود را از بالای



[ صفحه 195]



انگشت كوچك تا بالای ابهام دست بیعت گیرنده نهاد، و این چنین بیعت كرد.

در این هنگام حضرت رضا علیه السلام فرمود: تمام كسانی كه با ما بیعت كردند از روی عقیده نبود جز این جوان انصاری.

مأمون گفت: قضیه چیست؟

امام علیه السلام فرمود: عقد بیعت از بالای انگشت كوچك تا بالای انگشت بزرگ است، و فسخ بیعت از بالای ابهام تا انگشت كوچك می باشد.

راوی گوید: در این هنگام مردم به گفتگو رفتند و سخنان زیرگوشی شروع شد.

مأمون دستور داد بار دیگر بیعت شروع گردد همان طور كه حضرت رضا علیه السلام فرموده بودند.

مردم می گفتند كسی كه طرز بیعت را نمی داند چگونه سزاوار خلافت می باشد.

این موضوع سبب شد آن جناب را مسموم كند.

احمد بن علی انصاری گوید: از ابوصلت هروی پرسیدم چگونه مأمون حاضر شد كه حضرت رضا علیه السلام را به قتل برساند با اینكه آن جناب را مورد تعظیم و تكریم قرار می داد و او را ولیعهد خویشتن ساخت.

ابوالصلت گفت: مأمون او را از این جهت گرامی می داشت و او را احترام می كرد كه دارای فضل و علم بود، و او را ولیعهد خود قرار داد برای اینكه به مردم بفهماند كه او اهل دنیا می باشد و در نظر داشت موقعیت او را متزلزل كند، و مقام او را در جامعه كاهش دهد.

هنگامی كه مشاهده كرد كه فعالیت های وی نتوانست مقام و موقعیت امام رضا علیه السلام را در انظار جامعه پائین بیاورد. بلكه روز به روز بر اعتبار و آبروی آن



[ صفحه 196]



حضرت افزوده می شد، از این رو متكلمان و دانشمندان را از شهرها در مرو گرد آورد و در نظر داشت از جهت علمی آن حضرت را مجاب كند و او را به پندار خود شكست دهد.

متكلمان و دانشمندان از فرق مختلف در مرو گرد آمدند، و با آن جناب گفتگو كردند.

علمای نصاری، یهود، مجوس، برهمنان، صابئین، ملحدان و دهریه و هم چنین علمای مسلمین از هر فرقه با حضرت رضا مجادله و مباحثه كردند. و امام علیه السلام همه آن ها را مجاب كرد و پیروز گردید.

در این هنگام مردم گفتند حضرت رضا علیه السلام از مأمون برای خلافت شایسته تر است.

مأمورین این اخبار را به مأمون می رسانیدند و او از شنیدن این مطالب به خشم می آمد، و حسد می ورزید.

امام رضا همواره كلمات حق را بر زبان جاری می كرد و از مأمون و سطوت او نمی ترسید، و او هم از سخنان آن جناب ناراحت می شد و لیكن چیزی اظهار نمی داشت و در دل خود آن ها را حفظ می كرد و سرانجام با حیله و تزویر حضرت رضا را مسموم كرد.

علی بن الحسین كاتب بغاء كبیر نقل می كند، حضرت رضا علیه السلام را، تب فراگرفت، و تصمیم داشت كه از بدن خون بگیرد.

مأمون سوار شد و قبلا به یكی از غلامان خود گفته بود: دست خود را با چیزی كه به او داده بود آلوده كند، و به او دستور داده بود كه همواره با او باشد.

مأمون به منزل حضرت رضا علیه السلام آمد و در خدمت آن جناب نشست، تا از آن حضرت خون گرفتند، عبیدالله گفته: حضرت رضا خون گرفتن را



[ صفحه 197]



به تأخیر انداخت.

مأمون به غلام مخصوص خود گفت: از انارهای باغی كه حضرت رضا (ع) در آن منزل كرده بود بیاورد.

آن غلام رفت و تعدادی انار چید و نزد مأمون آورد.

مأمون گفت: بنشین و آب این انارها را در ظرفی بگیر. غلام آب انارها را گرفت و به مأمون داد.

مأمون به حضرت رضا (ع) پیشنهاد كرد آب انار را میل كند، حضرت رضا فرمود: بعدا خواهم خورد.

مأمون گفت: نه به خداوند سوگند باید در حضور من بخوری، و اگر از معده ام نمی ترسیدم خودم هم می خوردم.

امام رضا (ع) چند قاشق از آن میل كردند سپس مأمون از اتاق بیرون شد.

راوی گوید: ما هنوز نماز عصر را نخوانده بودیم كه امام (ع) پنجاه بار از جای خود برخاستند.

مأمون قاصدی نزد آن جناب فرستاد و گفت: یقین دارم این ناراحتی از خون گرفتن شما است.

حالات حضرت رضا (ع) در شب شدت كرد و بامداد جان مقدسش از بدن پاكش بیرون شد.

آخرین سخنی كه از زبان آن جناب جاری شد این بود: «قل لو كنتم فی بیوتكم لبرز الذین كتب علیهم القتل الی مضاجعهم. و كان أمر الله قدرا مقدورا».

مأمون بامداد در منزل حضرت رضا (ع) حاضر شد و امر كرد آن جناب را غسل دادند و كفن نمودند و خود با پای برهنه در پشت جنازه حركت كرد و می گفت:



[ صفحه 198]



ای برادرم با مرگ تو در اسلام رخنه ایجاد شد و مقدرات بر تصمیم من چیره شد.

مأمون فرمان داد گور رشید پدرش را باز كردند و او را پهلوی پدرش دفن نمودند، و گفت امیدوارم خداوند رشید را از قرب جوار علی بن موسی بهره مند سازد.

یاسر خادم گوید: هنگامی كه در هفت منزلی طوس بودیم علی بن موسی الرضا علیهماالسلام را عارضه ای پیدا شد چون به طوس رسیدیم آن مرض شدت پیدا كرد، ما در طوس چند روز توقف كردیم و دراین ایام مأمون از آن جناب دیدن می كرد.

در آخرین روزی كه آن حضرت از دنیا رفت بسیار ضعیف شده بود، پس از اینكه نماز ظهر را اداء فرمود گفت: ای یاسر مردمان اطراف من غذا نخورده اند.

یاسر گوید: عرض كردم: با این حالی كه تو داری كسی نمی تواند غذا بخورد امام رضا (ع) در این هنگام برخواست و فرمود: اینك سفره را حاضر كنید، پس از اینكه سفره را پهن كردند تمام خدمتكاران و كارگذاران خود را سر سفره طلب كردند و از همه دلجوئی و تفقد فرمودند.

هنگامی كه غذا خورده شد فرمود: برای زنان هم طعام ببرید، برای زنان نیز غذا برده شد.

چون از غذا خوردن فارغ شدند حال آن حضرت رو به وخامت نهاد و بیهوش شد، در این هنگام فریاد ضجه و شیون از خانه بلند شد، زنان و كنیزان مأمون پای برهنه از منازل خود بیرون شدند، و در طوس اضطرابی پدید آمد.

مأمون نیز با پای برهنه در حالی كه به سر و صورت خود می زد و متأسف و گریان بود بیرون گردید و اشك از دیدگانش جاری بود.



[ صفحه 199]



مأمون آمد در كنار بدن حضرت رضا (ع) قرار گرفت، امام (ع) در این هنگام به هوش آمد.

مأمون گفت: ای سید من نمی دانم كدام یك از دو مصیبت بر من گران است؟ فقدان تو برای من و یا تهمت مردم كه می گویند من وسیله مرگ تو را فراهم آورده ام.

راوی گوید: حضرت رضا (ع) دیدگان خود را باز كرد و گفت: با فرزندم ابوجعفر نیكو رفتار كن، عمر تو و عمر او همینطور است، در این هنگام سبابه های خود را بهم پیوست.

یاسر گوید: در آن شب امام رضا (ع) درگذشت، هنگام صبح مردم در خانه جمع شدند و گفتند: مأمون او را فریب داده و كشته است، و گفتند فرزند رسول خدا كشته شد، و در این مورد سخن بسیار گفته شد.

در این موقع محمد بن جعفر عموی حضرت رضا هم در خراسان بود و مأمون او را امان داده و در آسایش زندگی می كرد.

مأمون گفت: ای ابوجعفر بیرون شوید و به مردم اعلام كنید كه ابوالحسن امروز بیرون نمی گردد، مأمون میل نداشت جنازه آن حضرت را بیرون بیاورد زیرا بیم فتنه و آشوب می رفت.

محمد بن جعفر بیرون شد و به مردم اعلام كرد كه حضرت رضا امروز بیرون نمی شود، مردم با شنیدن این خبر پراكنده شدند.

بدن مبارك امام (ع) را غسل دادند و شبانه دفن نمودند.

علی بن ابراهیم گوید: یاسر مطالب دیگری هم نقل می كرد كه من دوست ندارم آنها را نقل كنم.

شیخ مفید - رضوان الله علیه گفته: حضرت رضا (ع) در خلوت مأمون را بسیار موعظه می كرد و او را از خداوند می ترسانید و اعمال خلاف او را تقبیح می كرد.



[ صفحه 200]



مأمون در ظاهر گفته های آن جناب را قبول می نمود و لیكن در باطن ناراحت می شد و كینه آن حضرت را در دل می گرفت.

یكی از روزها امام (ع) بر مأمون وارد شد دید وی وضو می گیرد و غلام آب بر دستش می ریزد.

فرمودند: در عبادت پروردگار برای خود شریكی اتخاذ نكن.

مأمون غلام را از خود دور كرد و خود مشغول وضو گرفتن شد و نسبت به امام رضا خشمگین گردید.

در ماه صفر سال 203 در طوس خراسان در حالی كه پنجاه و پنج سال از عمر شریفش می گذشت جهان را وداع گفت و به جوار رحمت حق شتافت.

ایام امامت و خلافت آن حضرت بعد از پدرش بیست سال طول كشید.

مأمون امر كرد او را غسل دادند و كفن نمودند و خود در حمل جنازه شركت كرد و تا كنار قبرش آمد و او را دفن كرد.

محل قبر او منزل حمید بن قحطبه بود، و این منزل در قریه سناباد نوقان در سرزمین طوس كه قبر هارون الرشید نیز در آن قرار دارد واقع شده است، و قبر حضرت رضا (ع) در قبله قبر هارون واقع گردیده است.

كلینی - رحمة الله علیه - گوید: امام رضا در ماه صفر سال 203 در حالی كه پنجاه و پنج سال از عمرش می گذشت در دهكده سناباد نوقان از سرزمین طوس دیده از جهان فروبست و در همانجا دفن شد.

مأمون آن جناب را از مدینه احضار كرد و از طریق بصره و فارس وارد مرو شد.

هنگامی كه مأمون از خراسان به طرف بغداد حركت می كرد آن حضرت را هم با خود حركت داد، و امام رضا در این قریه درگذشت.



[ صفحه 201]



محمد بن سنان گوید: علی بن موسی علیهماالسلام در حالی كه 49 سال و چند ماه از عمرش می گذشت در سال 203 درگذشت.

حضرت رضا (ع) مدت بیست سال بعد از پدرش موسی بن جعفر علیهماالسلام زندگی كرد.

طبرسی - قدس الله سره - گفته: علی بن موسی الرضا علیهماالسلام در سناباد طوس وفات كرد.

وفات آن حضرت در آخر ماه صفر واقع شد و گفته شده در 23 ماه رمضان روز جمعه سال 203 درگذشته، و عمر شریفش در آن وقت 55 سال بوده است.

ایام امامت و خلافتش بیست سال بود، وی ایام خلافت هارون و امین و مأمون را درك كرد و در روزگار حكومت مأمون به شهادت رسید.

ابراهیم بن عباس گوید: مأمون در پنجم ماه رمضان سال 201 برای آن جناب بیعت گرفت، و دختر خود ام حبیبه را در اول سال 202 به آن جناب تزویج كرد، و در سال 203 هنگامی كه مأمون عازم عراق بود درگذشت.

حضرت رضا (ع) از انگور خوشش می آمد، برای آن حضرت مقداری انگور تهیه كردند و سوزن های مسموم را در سر دانه فرو بردند و چند روز این سوزن ها در دانه های انگور بودند.

پس از آن سوزن ها را بیرون كشیده و انگورها را برای آن جناب آوردند، امام (ع) از انگورها میل فرموده و درگذشتند.

كفعمی می گوید:

حضرت رضا (ع) در هفدهم ماه صفر روز سه شنبه سال 203 درگذشت، مأمون او را با انگور مسموم شهید كرد، و در هنگام مرگ پنجاه و یك سال از عمر



[ صفحه 202]



شریفش گذشته بود.

فتال نیشابوری گفته:

امام رضا صلوات الله علیه روز جمعه ماه رمضان سال 203 در حالی كه 55 سال از عمرش می گذشت درگذشتند، مدت خلافت آن جناب بیست سال بود.

شهید در دروس گوید:

امام رضا (ع) در ماه صفر سال 203 در طوس درگذشت.

در كتاب عدد گوید:

حضرت رضا در بیست و سوم ذی قعده درگذشت.

ابن شهرآشوب در كتاب مناقب گفته: امام رضا (ع) روز جمعه بیست و سوم ماه رمضان سال 202 و گفته شده سال 203 درگذشت.

در كتاب در گوید:

در جمعه اول ماه رمضان سال 202 حضرت رضا (ع) درگذشتند و همینطور در ذخیره نیز ضبط شده است.

مؤلف گوید:

در كتاب امامت باب دلالات حضرت رضا (ع) روایاتی درباره شهادت آن حضرت رسیده و مطالبی در این موضوع از ابوالصلت هروی و هرثمة بن اعین نقل شده است.

خوانندگان محترم به آن اخبار در جلد دوم مراجعه كنند.



[ صفحه 203]



ابن خلكان گفته:

علی بن موسی در آخرین روز ماه صفر سال 202 درگذشت، و گفته شده در پنجم ذیحجه و یا سیزدهم ذیقعده سال 203 در طوس وفات كردند.

مأمون بر جنازه او نماز گذارد و در پهلوی قبر پدرش دفن كرد.

علت مرگ او از خوردن انگور بود، و گفته شده كه آن انگور مسموم بوده است، وی پس از خوردن انگور مریض شد و درگذشت - رحمه الله -

ابن الوردی گفته:

در سال 203 علی الرضا به طور ناگهانی در طوس درگذشت.

مأمون بر جنازه او نماز خواند و در نزدیك قبر پدرش هارون او را دفن كرد، و او هشتمین امام از امامان دوازده گانه امامیه می باشد.

ابن طقطقی گفته: علی بن موسی الرضا در اثر خوردن انگور درگذشت.

گفته شده كه مأمون هنگامی كه مشاهده كرد مردم بغداد از انتقال خلافت به فرزندان علی ناراحت شدند، و گمان كردند كه فضل بن سهل موجبات این كار را فراهم كرده، بسیار نگران شد و از فتنه و فسادی كه در بغداد پیش آمده بود سخت مضطرب و ناراحت گردیده بود. برای همین جهت گروهی را واداشت تا فضل بن سهل را در حمام كشتند، سپس دستور داد كشندگان فضل را حاضر كردند و آنها را برای كشتن آماده ساختند.

آن جماعت گفتند: تو خود ما را به كشتن فضل تحریك كردی و اینك در نظر داری ما را بكشی.

مأمون گفت: شما خود به كشتن فضل اقرار كردید، و اما ادعای شما كه مرا متهم می كنید من دستور كشتن او را به شما داده ام مدعای باطلی است و شاهد و بینه برای آن ندارید.



[ صفحه 204]



بعد از این مأمون امر كرد گردن آنها را زدند و سرهای آنان را برای برادرش حسن بن سهل در عراق فرستاد، و به او مرگ برادرش را تسلیت و تعزیت گفت، سپس با حیله و نیرنگ انگور مسمومی را فراهم كرد، و علی بن موسی الرضا را مسموم ساخت.

علی بن موسی كه انگور را دوست داشت از انگور مسموم خورد و در دم جان سپرد، مأمون برای بنی عباس در بغداد نوشت: علی بن موسی الرضا درگذشت، و دیگر شما با من نباید مخالفت كنید.

سمعانی در انساب گفته:

رضا بكسر راء لقب ابوالحسن علی بن موسی بن جعفر است.

و ابوالصلت هروی از وی روایت می كند، علی بن موسی در آخر ماه... سال 203 درگذشت، وی را با آب انار مسموم كردند و رضا علم و فضل را با شرافت نسب بهم آمیخته بود.

شیخ ابوزكریا موصلی گوید:

علی بن موسی الرضا ولیعهد مأمون در ماه صفر سال 203 درگذشت، و مأمون بر وی نماز خواند و در نزد قبر پدرش در ناحیه طوس دفن كرد.

در مورد وی قصه ای نقل شده كه در اثر آن درگذشت.

مؤلف گوید:

مقصود از قصه ای كه درباره ی آن حضرت رسیده و موصلی آن را ذكر نكرده همان داستان مسموم شدن آن جناب است.

ابوزكریا موصلی كه در زمان خلفاء عباسی زندگی می كرده شاید روی مصلحت زمان نتوانسته و یا نخواسته حقیقت را آن طور كه هست بنویسد، و از



[ صفحه 205]



این نوع تعصبات و حق كشی ها در تاریخ زیاد دیده می شود.

ابوالفرج اصفهانی گوید:

حضرت رضا علیه السلام مریض شد و در همان مرض درگذشت، وی قبل از مرگ خود از فضل بن سهل و برادرش حسن در نزد مأمون سخن می گفت، و اعمال و كردار ناشایسته آن دو برادر را برای وی نقل می كرد، و مأمون را از گرایش به آنان منع نموده و از تبعیت آنها بازمی داشت.

یكی از روزها علی بن موسی مشاهده كرد مأمون وضوء می گیرد و غلامی بر دست او آب می ریزد، علی بن موسی گفت: در عبادت خداوند شریك مگیر.

مأمون همواره بر آن حضرت داخل می شد.

یكی از روزها مأمون اظهار سنگینی در بدن خود كرد و گفت: یا علی بن موسی طعامی خورده ام و شاید از خوردن آن مریض شده ام.

علی بن موسی همواره علیل بود تا درگذشت، در علت درگذشت او اختلاف شده، و در چگونگی مسموم شدن آن جناب، و اینكه چگونه آن سم را نوشید نیز اختلاف است.

محمد بن حمزه گوید: منصور بن بشیر از برادرش عبدالله بن بشیر نقل كرده كه مأمون به او دستور داد ناخن های دراز نگهدارد و آنها را نچیند.

وی هم دستور مأمون را مورد عمل قرار داد، سپس چیزی كه شبیه به تمر هندی بود به او داد و گفت: این را با دست خود به هم مخلوط كن، او نیز همین كار را كرد، بعد از این جریان امام رضا علیه السلام داخل شد.

مأمون گفت: حالت چگونه است؟

حضرت رضا علیه السلام فرمود: امیدوارم حال من خوب باشد.



[ صفحه 206]



مأمون گفت: امروز كسی از خدمت كاران این جا آمده است؟

فرمود: كسی نیامده است.

مأمون در خشم شد و غلامان خود را صدا زد، در این هنگام غلام مخصوص آمد مأمون به او گفت: اینك مقداری آب انار بگیر كه امروز نمی توان از آن گذشت، پس از آن چند عدد انار طلب كرد و به عبدالله بن بشیر داد و گفت آب این انارها را بگیر.

عبدالله بن بشیر آب انارها را گرفت و به مأمون داد.

مأمون با دست خود آن آب را به حضرت رضا علیه السلام داد و آن جناب از آن نوشید، و همین آب انار موجب قتل او شد، و بیش از دو روز زنده نماند.

محمد بن علی بن حمزه و یحیی گفته اند كه عبدالسلام ابوالصلت هروی گفته: كه او بعد از خوردن آب انار حضور امام علیه السلام رسیده است.

حضرت رضا به ابوالصلت فرمود: اینان كار خود را كردند یعنی مرا مسموم ساختند.

علی بن موسی همواره خداوند را تسبیح می كرد و زبانش به اوراد و اذكار مشغول بود.

راوی گفت: از محمد بن جهم شنیدم می گفت: حضرت رضا علیه السلام از انگور خوشش می آمد و این میوه را بسیار دوست می داشت، و برای وی مقداری انگور فراهم كردند و سوزن های مسموم را در جای دم آن قرار دادند، پس از چند روز همان انگورها را میل كردند و شهید شدند.

پس از اینكه امام رضا علیه السلام جهان را وداع گفتند مأمون مرگ آن حضرت را در موقع خود اعلام نكرد و یك شبانه روز كه از این جریان گذشت، محمد



[ صفحه 207]



ابن جعفر و گروهی از آل ابوطالب را احضار كرد، و جسد امام علیه السلام را كه آثاری در آن دیده نمی شد به آنان نشان داد.

سپس گریه كرد و گفت: ای برادر بسیار سخت است كه تو را در این حالت مشاهده كنم، و دوست داشتم قبل از تو بمیرم، و لیكن خداوند مشیت خود را انجام داد.

مأمون بسیار جزع و فزع می كرد و اظهار اندوه و ناراحتی می نمود.

مأمون همراه جنازه امام رضا علیه السلام از خانه بیرون شد و خود در حمل جنازه شركت كرد و تا كنار قبری كه برای او تهیه كرده بود آمد.

مأمون دستور داد در كنار قبر پدرش هارون الرشید قبری حفر كردند و امام رضا علیه السلام را در آن دفن نمودند.

حسن بن علی خفاف از ابوالصلت هروی روایت كرده كه گفت: مأمون نزد علی بن موسی الرضا آمد و می خواست از وی عیادت كند.

مأمون مشاهده كرد كه امام رضا علیه السلام به خود مشغول است، و از درد رنج می برد.

مأمون گفت: بر من بسیار گران است كه تو را در این حال مشاهده می كنم، و دوست نداشتم بعد از تو زندگی كنم، و در بقاء تو آرزوها داشتم.

سخت تر از همه این است كه مردم مرا به كشتن تو متهم می كنند، در صورتی كه خدا می داند من در این جریان تقصیری ندارم.

بعد از این مأمون از نزد آن جناب بیرون شد، امام رضا علیه السلام درگذشت. پیش از اینكه قبری برای امام رضا حفر شود مأمون آمد و دستور داد در كنار قبر پدرش هارون قبری حفر كردند، سپس مأمون طرف ما آمد و گفت: صاحب



[ صفحه 208]



این قبر به ما خبر داد كه قبر او را خواهند شكافت، و در آن مقداری آب و یك ماهی ظاهر خواهد شد، اینك حفر كنید.

هنگامی كه زمین را كندند آب و ماهی ظاهر شد، پس از آن آب فروكش كرد و امام را دفن كردند.

مسعودی گوید:

علی بن موسی الرضا از خوردن انگور زیاد در طوس درگذشت و گفته شده كه آن انگور مسموم بوده است.

وفات علی بن موسی در ماه صفر سال 203 واقع شد.

مأمون بر جنازه او نماز گزارد، و دخترش ام حبیبه را به او تزویج كرده بود و دختر دیگرش را به فرزندش محمد بن علی داده بود.

ابن تغری بردی گوید:

در سال 203 علی بن موسی بن جعفر امام ابوالحسن هاشمی علوی حسینی درگذشت.

وی امامی عالم بود، از پدرش و عبیدالله بن ارطاة روایت می كرد، و از او فرزندش ابوجعفر محمد و ابوعثمان مازنی و مأمون و گروهی روایت دارند، و مادرش هم ام ولد بود.

این علی در زمان خود سید بنی هاشم و بزرگتر آنان به شمار می رفت.

مأمون او را تعظیم و تكریم می كرد و او را بر همگان ترجیح می داد، تا آن جا كه او را ولیعهد خود قرار داد و همه مردم را واداشت با او بیعت كنند، در نتیجه مملكت او مضطرب شد و تا هنگام مرگ او اضطراب ادامه داشت.

محمد بن جریر طبری گفته:

در سال 203 مأمون از سرخس حركت كرد و به جانب طوس آمد، هنگامی كه



[ صفحه 209]



به طوس رسید چند روز در كنار قبر پدرش اقامت كرد، در این وقت علی بن موسی الرضا انگور زیادی خورد و ناگهان درگذشت.

این واقعه در آخر ماه صفر همان سال انجام گرفت، مأمون دستور داد علی بن موسی را در كنار قبر پدرش هارون دفن كردند، و مأمون خود بر وی نماز خواند.

مأمون برای حسن بن سهل نوشت كه علی بن موسی بن جعفر درگذشت، و از این رو غمگین و مصیبت زده است و هم چنین برای بنی عباس و موالیان آنها و اهل بغداد اعلام كرد كه علی بن موسی درگذشت و آنها برای اینكه او به ولایت عهدی انتخاب شده است بر مأمون خشم گرفته اند، و اكنون با مرگ او موضوع منتفی است، و باید مردم بغداد از وی تبعیت كنند.

مردم بغداد برای مأمون و حسن بن سهل جواب های تندی نوشتند.

ابن اثیر جزری گوید:

علی بن موسی الرضا با خوردن انگور به طور ناگهانی درگذشت، و این حادثه در آخر ماه صفر سال 203 واقع شد.

و گفته شده كه مأمون او را مسموم كرد و لیكن این مطلب نزد من بعید است.

مرگ او در شهر طوس پیش آمد، مأمون خود بر وی نماز خواند و در كنار قبر پدرش دفن كرد.

یعقوبی گوید:

علی بن موسی بن محمد علیهم السلام در آغاز سال 203 در قریه نوقان درگذشت و مرض او فقط سه روز طول كشید.

گفته شده علی بن هشام یك انار مسموم به او خورانید، و مأمون در مرگ او اظهار جزع و فزع می كرد و بسیار ناراحت به نظر می رسید.



[ صفحه 210]



ابوالحسن بن ابی عباد برای من نقل كرد: مأمون را دیدم دنبال جنازه رضا پای برهنه حركت می كرد و لباس سفیدی هم دربر كرده بود.

مأمون می گفت: ای ابوالحسن بعد از تو كجا بروم.

مأمون مدت سه روز در نزد قبر او بسر برد، هر روز یك گرده نان با مقداری نمك برای او می آوردند و او می خورد، در روز چهارم از آنجا حركت كرد.

سن علی بن موسی در هنگام وفات چهل و چهار سال بوده است.

سیوطی گوید:

مأمون از خراسان به طرف عراق حركت كرد، علی بن موسی الرضا ناگهان در همان سال 203 درگذشت.

مأمون برای اهل بغداد نوشت كه علی بن موسی درگذشت، و اینك جای مخالفتی برای آنها نیست.

ابن كثیر دمشقی گوید:

مأمون از طوس گذشت و در آن جا منزل كرد و چند روزی در كنار قبر پدرش اقامت گزید، در روزهای آخر ماه صفر، علی بن موسی مقداری انگور خورد و درگذشت.

مأمون بر او نماز خواند و در كنار قبر پدرش رشید او را دفن كرد، و از مرگ او اظهار تأسف نمود و جریان درگذشت او را برای حسن بن سهل نوشت، و اعلام كرد كه من از مرگ او متأسف و متأثر هستم.

یافعی گوید:

علی الرضا در پنجم ذی حجه و یا سیزدهم ذی قعده سال 203 و گفته شده: در آخر ماه صفر سال 202 در طوس درگذشت.

مأمون بر جنازه او نماز كرد و در كنار قبر پدرش هارون دفن نمود.



[ صفحه 211]



علت مرگ او به طوری كه نقل كرده اند از خوردن انگور زیاد بوده، و گفته شده كه آن انگور مسموم بوده است.

مؤلف گوید:

از طبری نقل كردیم كه وی گفته است: امام رضا علیه السلام از كثرت خوردن انگور درگذشت.

مورخین و محدثین بعدا این مطلب را از وی اخذ كرده و بدون مطالعه و تحقیق در آثار و تألیفات خود ذكر نموده اند.

معلوم نیست طبری روی چه مأخذی این گفته را نقل كرده در صورتی كه مورخین قبل از او چنین مطلبی را در كتب خود نیاورده اند.

باید از طبری كه چنین دروغ و افترائی بر امام رضا علیه السلام بسته است پرسید آیا تاكنون كسی از خوردن انگور درگذشته است؟

آیا می توان شخصیتی مانند امام رضا علیه السلام را به پرخوری متهم كرد و یا گفت: آن جناب از پرخوری مرده است؟.

آیا طبری از سرگذشت حضرت رضا و روابط او با مأمون اطلاع نداشته است كه این سخنان را در كتاب خود نوشته است؟

آری طبری خود مورخ بزرگی است و زمان او با حضرت رضا علیه السلام چندان دور نبوده است.

طبری گروهی از مورخین و محدثین را كه زمان حضرت رضا را درك كرده بودند مشاهده كرده و از آنها اخذ حدیث كرده است.

شاید طبری تحت تأثیر و نفوذ افرادی قرار گرفته و یا نسبت به حضرت رضا دشمنی و عناد می ورزیده كه این اتهام را به آن جناب وارد آورده است.



[ صفحه 212]



مورخین بعد از طبری مانند: مسعودی، ابن اثیر، ابن الوردی، ابن حجر، و دیگران این مطلب را از وی گرفته و عین عبارت او را نقل كرده اند.

نگارنده احتمال می دهد كه این اتهام ابتداء از طرف خود مأمون القاء شده و یا اطرافیان او برای تبرئه وی این شایعه را ترویج كرده و به وسیله عمال و جیره خواران خود برای او سندی هم درست كرده باشند و سپس مورخین مانند طبری این سخن دروغ را با سند نقل كنند، و مأمون را تبرئه نمایند.

علامه مجلسی گوید:

امامیه و مخالفین در اینكه حضرت رضا علیه السلام به اجل طبیعی درگذشته و یا با سم به شهادت رسیده اختلاف كرده اند، و در صورتی كه آن جناب شهید شده باشد آیا مأمون او را شهید كرده یا غیر از او؟

مشهور بین علمای امامیه این است كه مأمون آن حضرت را با سم جفا شهید كرد.

از سید بن طاووس رضوان الله علیه نقل شده كه وی مأمون را در این جریان مسئول ندانسته است.

علی بن عیسی اربلی در كشف الغمه با شیخ مفید مخالفت كرده و با مطالب سست و بی پایه ای سخنان مفید را رد می كند و مدعی است كه مأمون امام رضا را مسموم نكرده است، و او از قضیه بی اطلاع بود.

اربلی بعد از نقل كلمات شیخ مفید می گوید:

یكی از افراد مورد اطمینان به من اطلاع داد كه سید بن طاووس - (رحمة الله علیه) با این عقیده كه مأمون حضرت رضا علیه السلام را مسموم كرده مخالف بوده است.

سید بن طاووس اهل تحقیق و تتبع بود و بدون مطالعه این عقیده را ابراز



[ صفحه 213]



نمی كند.

مأمون به حضرت رضا علاقه و میل داشت و او را بر برادران و خویشاوندان و فرزندان خود ترجیح داد و به خلافت برگزید.

شیخ مفید در مورد مأمون مطلبی نقل كرده كه عقلم او را قبول نمی كند، شاید من در این باره اشتباه می كنم.

و آن این است كه امام علیه السلام از فرزندان سهل در نزد مأمون عیب جوئی می كرده، و لیكن حضرت رضا علیه السلام با اشتغال به امور دینی و اخروی هرگز وقت این گونه مطالب را نداشت.

بنابر رأی شیخ مفید دولت بنی عباس از ریشه فاسد بود و اساس آن بر غیر تقوی و فضیلت بنا نهاده شده.

اهتمام امام رضا علیه السلام در مورد فرزندان سهل و عیب جوئی از آنها در نزد مأمون، تا هنگامی كه رأی و نظر مأمون از آنها برگشت مورد قبول نیست و این سخن ثابت نشده است.

علاوه بر اینها نصیحت كردن مأمون و واداشتن او به امور دینی سبب قتل آن حضرت نمی گردد و مأمون را وادار به این جنایت بزرگ نمی كند، و ممكن بود مأمون با آن جناب ارتباط و رفت و آمد نداشته باشد و یا جلو وعظ و ارشاد او را بگیرد.

علاوه بر این ما قبول نداریم كه سوزن های مسموم در انگور اثر بگذارد، و انگور را مسموم كند، و این مطلب در طب هم ثابت نشده است.

خداوند متعال به همه امور دانا است، و همگان به طرف او برمی گردند و در آن جا به مخاصمه می پردازند.

این كلام اربلی بسیار سست است، زیرا بدگوئی از فرزندان سهل برای



[ صفحه 214]



امور دنیوی نبوده است تا اشتغال به امور اخروی مانع آن باشد، بلكه از باب امر به معروف و نهی از منكر لازم بود كه امام علیه السلام اعمال و افعال آنها را به مأمون بگوید و جامعه را از كارهای خلاف آنان برهاند، و مسلمانان را از شر و فساد و ظلم آنان آسوده سازد.

حق همان است كه شیخ صدوق و مفید و سایر بزرگان امامیه گفته اند و حضرت مسموم شده است، و مأمون خود او را مسموم ساخته است.

مؤلف گوید:

ما در باب حركت حضرت رضا علیه السلام به طرف خراسان علل و جهات ولایت عهدی را ذكر كردیم.

و بیان مطلب از این قرار است كه مأمون پس از كشتن برادرش امین موقعیت خود را در میان بنی عباس و خویشاوندانش از دست داد، و اكثر ممالك اسلامی از مصر، شام، عراق، حجاز، یمن، خوزستان، و فارس را از دست داد و در هر یك از این نواحی حاكمی بالاستقلال حكومت می كرد.

مأمون خود مردی عالم و سیاستمدار بود و در میان خلفای بنی عباس مردی به زیركی و تیزهوشی او دیده نشد.

وی از این اوضاع و احوال سخت هراسان شد، و بیم آن داشت كه در خراسان هم بر علیه وی توطئه شود و یكسره كار او به ضعف و نابودی گراید.

از این رو تصمیم گرفت حضرت رضا علیه السلام را كه در آن روز محبوب ترین فرد جامعه اسلامی بود به خراسان فراخواند و با نقشه های معینی كه به كمك طراحان سیاسی خود كشیده بود اوضاع را آرام كند.

نقشه های او با موفقیت انجام گرفت، وی پس از اینكه علی بن موسی الرضا



[ صفحه 215]



علیهماالسلام را به ولایت عهدی برگزید، تمام مخالفان و مدعیان امامت را كه هر یك در گوشه ای قیام كرده بودند آرام ساخت.

از اوضاع و احوال آن روز چنان برمی آید كه مأمون از فرزندان علی (ع) كه در میان جامعه اسلامی محبوب بودند، زیاد هراسان بود، و از بنی عباس و سایرین چندان بیم نداشت.

پس از اینكه اولاد موسی بن جعفر سر جای خود نشستند و همه گردنكشان رام شدند، دیگر مأمون وجود حضرت رضا را برای خود مفید نمی دانست.

از این رو با سیاستی كه داشت ابتداء فضل بن سهل، و سپس حضرت رضا و بعد از آن محمد بن جعفر را با نقشه های مخصوصش از بین برد، و ما اقوال مورخین و محدثین و ارباب رجال و تراجم را به طور مشروح نقل كردیم.



[ صفحه 216]